به ما ملحق شو!
تماس با ما!
ما رو دنبال کن!
استفاده غیر تجاری

زهره بلادی قناد

زهره بلادی قناد

با توجه به وسعت و پهناوری کشور عزیزمان ایران، از لحاظ مکان‌ها و جاذبه‌های گردشگری بسیار غنی است و هرچقدر هم به مکان‌های مختلف آن سفر کنیم، باز هم مکان‌هایی باقی می‌ماند که مجال دیدن آن به ما نمی‌رسد، من نیز به دلیل این که شاغل هستم همیشه فرصت سفر ندارم؛ اما طبیعت‌گردی از تفریحات مورد علاقه من است که هیچوقت از آن دست نکشیده‌ام. در اواخر شهریور فرصتی فراهم شد تا به شهر زیبای اردبیل سفری داشته باشم و تجربه خودم را در قالب سفرنامه اردبیل در اختیار شما عزیزان قرار دهم. پس در ادامه مرا همراهی کنید تا لذت سفر به اردبیل را لمس کنید.

بهمراه مادر عزیزم از تهران راهی اردبیل شدم و طبیعتا با توجه به امکانات حمل و نقلی چندین گزینه پیش روی من بود: هواپیما، اتوبوس‌های مسافربری و ماشین شخصی.ولی چون تصمیم ما سفر از سمت استان گیلان بود و نمیخواستیم از جاده سرچم که مسیر کوتاه تری است برویم و از آنجاییکه من به شخصه از آن دست افرادی نیستم که سفر با هواپیما را به باقی وسایل نقلیه ترجیح دهم. علت آن هم مشخص است، می‌خواهم از مسیر لذت ببرم و با مکان‌های دیدنی مسیر آشنا شوم.

به همین علت در همان ابتدای کار هواپیما از گزینه‌ها خط خورد.  از آن جایی که آرامش در سفر یکی از پارامترهای مهم من در مسیر است، سراغ اتوبوس‌های مسافربری هم نرفتم. بنابراین بهترین گزینه برای من، ماشین شخصی بود و با یک حساب سرانگشتی (البته از طریق گوگل مپ) متوجه شدم که حداقل 8 ساعت قرار است که رانندگی کنم. از آن جایی که چندان تمایلی به امتحان غذاهای رستوران‌های بین راهی ندارم، ساندویچ و میان وعده مختصری برای مسیر آماده کردم و به همراه مادر عزیزم راه افتادیم. در طول راه از آنجاکه مادرم تحمل رانندگی طولانی مدت نداشت چندجا استراحت کردیم و یک نیمچه غذایی هم میل کردیم.

وقتی رسیدم هوا تاریک شده بود و دغدغه اصلی من پیدا کردن مکانی برای اقامت بود. درنتیجه اولین گزینه من رفتن به یک هتل بود؛ اما متاسفانه هتل مناسبی برای اقامت پیدا نکردم. در گیرودار این بودم که الان چه کاری باید انجام دهم که یکی از دوستانم یادم افتاد مادرش ساکن اردبیل است و یک خانه باغ قدیمی در اردبیل دارد فورا با دوستم تماس گرفتم و از آنجاییکه اردبیلی ها تا جاییکه من شناختم مردمان مهمان نوازی هستند و مادر دوستم هم سالها بود تنها زندگی می کرد خلاصه مورد لطف خدا و امداد غیبی قرار گرفتیم و شب را خانه ی انها ماندیم تا فردا من فکری برای جا بکنم.