به نام خدا
اینجا سنگها سخن میگویند
"سفرنامه سواحل بوشهر و هرمزگان"
نقشه کاغذی بزرگ ایران جلویم پهن بود. دراز کشیده بودم و همچنان که دستهایم زیر چانهام روی خلیج فارس بود فکر میکردم چرا باید در شهری مثل اهواز در انتهای نقشه ایران زندگی کنم و دستم به سختی به سواحل زیبای دریای خزر برسد. داشتم بلند میشدم که این نگاه از بالا به پایین محو شد و چشمم به جمال خلیج فارس روشن شد. یک دفعه فلش بکهای تصاویر دنیای مجازی از سواحل زیبای هرمزگان از جلوی چشمم عبور کرد و لبخندی عریض به لبانم نشست.
مداد به دست و گوگل مپ در کنار، دفتر سفرم را باز کردم تا برنامه سفر جدید را بچینم. این سفر قرار بود برای خانوادهام باشد پس سعی کردم مطابق سلایق آنها سبک و راحت باشد. چند روزی برای برنامه ریزی گذشت تا بالاخره با رضایت کامل برنامه سفر را به همراهانم اعلام کردم. مبدا سفر اهواز بود و مقصد بندر زیبای مقام. کمی صبر پیشه کنید تا دریابیم در اواسط بهمن ماه در سواحل زیبای خلیج فارس چه گذشت.
روز اول: حرکت از اهواز به گناوه – اقامت در گناوه
روز دوم: بازدید از ساحل سیراف و بندر نخل تقی – اقامت در نخل تقی
روز سوم: بازدید از روستای هاله و خلیج نایبند، ساحل بنود، تبن و کوشکنار- اقامت در بندر مقام
روز چهارم: بازدید از بندر مقام، جزیره لاوان و مارو- اقامت در بندر مقام
روز پنجم : بازدید از ساحل مکسر، ساحل نیرم، بندر مغدان و گردنه عشاق- اقامت در بندر مقام
روز ششم: بازدید از گنبد نمکی جاشک و بوشهر- اقامت در بوشهر
روز هفتم: بازدید از بوشهر و حرکت به سمت اهواز
بعد از رسیدن همراهانم از همدان به اهواز، صبح روز شنبه تور ایرانگردی را آغاز کردیم. قرار بود یک شب را در بندر گناوه بمانیم و سپس مسیر را ادامه دهیم. تا گناوه حدود چهار ساعتی راه بود و عجلهای نداشتیم و با فراق بال دیداری از نخلستانهای پربار و پر برکت سر راه داشتیم که در قسمتهایی از مسیر به زیبایی دو طرف جاده کشیده شده بودند.
نمایی از نخلستان
به محض رسیدن به گناوه ابتدا سری به ساحل زدیم ولی باد شدید از ماندن منصرفمان کرد و راهی شدیم تا خانهای جهت شب مانی پیدا کنیم. اطلاعیههای فراوان اجاره منزل در و دیوار شهر را از قیافه انداخته بود، از تیر چراغ برق گرفته تا چراغ راهنمایی و تنه درخت همه در اختیار این شمارههای کاغذی بودند. بالاخره خانهای را با کمی فاصله از مرکز شهر پیدا کردیم. خانه که چه عرض کنم: نصف لامپها سوخته، جای کولرهای پنجرهای خالی انگار که خانه سوراخ بود!، نظافت فرش و رختخواب هم که گفتنی نیست.
اما با توجه به سفرهای متعدد خاندان و سازگاری با هر شرایطی، انرژی مثبت از اعضا ساطع شد و این دخمه یک تومنی قصری شد آماده برای خوردن ناهار! بعد از استراحت ذوق خرید از بازارهای گناوه خوابی به چشمان نگذاشت. من، همسر و پدرم مثل همیشه از شلوغی بازارهای اینچنینی که نه بافت سنتی برای دیدن داشت و نه نشان چندانی از فرهنگ بومی منطقه و سرریز از اجناس رنگارنگ آنور آب بود فراری بودیم. پس هشتک " نه_به_خرید " را با اقتدار حفظ کردیم و در خانه برای تدارک املت ویژه سرآشپز ماندیم.